تابستون 97 فرصت خوبی بود که من آشپزی خودم رو بهتر کنم.غذاهای من در آوردی(مثل یه غذا که خودم اسمش رو گذاشتم "مِل پِلَنت" که البته دلیل داره که این اسم رو روش گذاشتم.اگه خواستین دستور پختش رو بهتون می دم.مامان جان این غذای من رو خیلی دوست دارن.غذای اختراعی خودم!)تا به حال زیاد پختم ولی می خواستم یاد بگیرم که "قرمه سبزی" ، "خورش قیمه" (آخرش نفهمیدم درست این کلمه خورش هست یا خورشت.)، "شامی" ، "مرغ" و بقیه ی غذاهایی که رایج هستن رو بپزم.خلاصه به طور سفت و سخت شروع به یادگرفتن دستور پخت غذاها شدم.از همه بهتر "شامی" رو پختم.چند روز مونده بود به اول شهریور که یادم افتاد اول شهریور تولد مامان جان و بابا جان هست.برای همین تصمیم گرفتم یک کیک خوشمزه بپزم.می خواستم دو طبقه بشه.یک طبقه با طعم کاکائو و یک طبقه هم با طعم زنجبیل+بادام.درست 31 ماه مرداد بود که مامان جان و بابا جان به مناسبت عید قربان رفتند خونه ی مامان بزرگ جان.من و خواهرم موندیم خونه.به محض رفتن مامان جان و بابا جان،من دست به کار شدم تا کیک دوطبقه خودم رو بپزم.کاری که تا حالا نکرده بودم!

تخم مرغ ها رو هم زدم.آرد رو با آب و پودر کاکائو مخلوط کردم و بقیه کارهای لازم رو انجام دادم.این از طبقه ی اول.بعد گذاشتم تا بپزه و مشغول تهیه ی طبقه ی دوم کیک شدم.بادام ها رو آسیاب کردم.بعد دوباره بقیه کارهای تهیه کیک رو هم کردم.برای دو طبقه شدن کیک واقعا باید چه کار کرد؟باید چه روشی به کار برد؟این رو نمی دونستم.بعد به فکرم رسید از روش ژله ی چند طبقه استفاده کنم!یعنی گذاشتم طبقه ی اول کیک یه کم بپزه و سفت تر بشه و بعد مخلوط کیک زنجبیل+بادام رو روی طبقه ی اول ریختم.گذاشتم چند ساعت بپزه.دیگه روی کیک داشت می سوخت ولی وسط کیک هنوز یه حالت خمیری داشت.من هم که تا حالا به طور حرفه ای کیک نپخته بودم،گفتم شاید باید همین طوری بشه.کیک رو توی یخچال گذاشتم.قیافه ی کیک که خیلی خوب شده بود و وقتی تزئینش کردم قشنگ تر هم شد.ولی وقتی مامان جان و بابا جان برگشتند و کیک رو بریدیم و یه کم از کیک خوردیم،مزه ی خوبی نداشت!آخه چرا؟کیک به این قشنگی،چه طور این مزه رو داشت؟هنوز موندم چرا این طوری شد.البته مامان عزیزم و بابای عزیزم یه کم از کیک خوردن تا دل من نشکنه(عزیزان دل من هستند.)ولی مجبور شدم بقیه کیک رو بریزم دور!الان دارم به این فکر می کنم که کاش یک عکس از کیکی که پختم می گرفتم و به عنوان یادگاری نگه می داشتم.

+الان به فکرم رسید شاید به خاطر این که روغن کم ریختم کیکم این طوری شد.نظر شما چیه؟لطفاً آشپز های با استعداد گرامی پاسخ بدهند.الان سخت به فکر فرو رفته ام.

+دیروز به یاد یک خاطره ی خوش افتادم.این که به یاد این خاطره افتادم به خاطر "ر" جان،دوست عزیزم بود.ممنونم ازت "ر" جان.

+چرا آخه بعضی ها این طورین؟آخه چرا وقتی یک مسئولیتی رو قبول می کنن درست انجامش نمی دن؟سعی کنیم مسئولیت پذیر باشیم.سعی کنیم کاری که به عهده می گیریم رو به نحو احسن انجام بدیم.

+شعر عنوان پست ربطی به خود پست نداره.صرفاً چون این شعر رو دوست دارم به عنوان،عنوان(!)پست انتخابش کردم.فقط نمی دونم شاعر این شعر کیه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها